معنی نوعی چلوی غالبی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

غالبی

غالبی. [ل ِ] (اِخ) شاخه ای از تیره ٔ حاجیوند هیهاوند از طایفه ٔ چهار لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 77).

غالبی. [ل ِ] (اِخ) ناحیه ای است در لرستان که در آن جا در امتداد شوسه ٔ بین تنگ تیر و کلهر معادن زغال سنگ کشف گردیده است.


چلوی

چلوی. [چ ِ / چ ُ ل َ / لُو] (ص نسبی) چلویی. در تداول عامه، به کسی گویند که چلوپزی یا چلوفروشی پیشه دارد. چلوپز. مدیر چلوپزخانه. آنکه چلوپزی و چلوفروشی کند. و رجوع به چلو و چلوپز و چلویی شود.

چلوی. [چ َ ل َ] (اِخ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی جنوب کوزران و 4 هزارگزی باختر راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است. دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه و نهر دوکتان. محصولش غلات حبوبات دیم، مختصر چغندر قند و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. در زمستان گله داران به گرمسیر حدود ذهاب می روند و زارعین نعورآباد که خرابه است در این ده ساکن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


نوعی

نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.


صورت نوعی

صورت نوعی. [رَ ت ِ ن َ / نُو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صورت نوعیه. جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدون آنچه در آن حلول یابد. (تعریفات جرجانی).

فرهنگ فارسی هوشیار

چلوی

(صفت) کسی که شغلش چلو پزی و چلو فروشی است.


نوعی

نوعی در فارسی سردکی گنی گونه ای جوری

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نوعی چلوی غالبی

1228

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری